مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

از وقتی تو اومدی

تولد بابا میثم

سلام مامان جان همین الان از پیش دکترت اومدم صدای قلب مهربونتو شنیدم قند عسلم.تازه امشب تولده بابائی با خاله مهدیه رفتیم واسه بابائی کادو و کیک خریدیم قراره بریم خونه خاله مهدیه بابائی رو غافلگیر کنیم.تو این 6سال ما خانواده دونفره بودیم واسه تولدامون ولی امسال خدا تورو بهمون داد وشدیم 3نفر هستی ولی بازم جات خالیه ایشاا...سال دیگه میشینی تو بغل بابائی با هم شمع فوت میکنین و دست میکنی تو کیک وشیطونی. الهی دورت بگردم. ...
23 مهر 1392

سیسمونی گل پسری

برای خریدن سیسمونی اینقد که تو اینترنت گشتم خسته شدم بالاخره رفتیم با بابائی تا برات خریدکنیم بالاخره تخت و کمد و کالسکه و چیزای دیگه.... گفتن که یکی دو ماه طول میکشه تا آماده شه. ***دست پدرجون و مادرجون درد نکنه زحمت کشیدن سنگ تموم گذاشتن برات *** بالاخره تخت و کمدت آماده شد و من بابائی واست وسایلتو چیدیم(92/07/05) این حلقه درو خودم واست درست کردم مامانی این لباسارو مادرجونت طواف خانه خدا داد و برات آوردکه میخام وقتی به دنیا اومدی تنت کنم مامانم اینو هم مامان بزرگت تازه فهمیدن تو رو خدابهمون داد برات خرید اینم کفشای فنقلوت که اینقدی بودی مامان جان اینام لباساتن ...
22 مهر 1392

تو دلی مامان

سلام مامانی میدونم الان بزرگتر شدی و تو دله مامانی جات تنگه که کمتر تکون میخوری و وقتی هم که لگدو مشت میزنی دل مامانی درد میگیره فدای سرت گل پسرم چون دردش خیلی شیرینه چون حس میکنم تو تو وجودمی و حالت خوبه. همیشه به بابایی میگفتم که دوست دارم بچمون بابائی شه و وقتی بابائی میره بیرون لج کنی که منم ببر فک کنم از الان که هفتماه و 20 روزه که تو دلمی همین اتفاق افتاد میدونی چرا چون صبحا که زنگ موبایل بابائی میخوره که بره سره کار شمام بیدار میشی و شروع به مشت و لگد زدن میکنی.آره مامانی الهی دورت بگردم که عشق مامان بابا رو تکمیل تر کردی......... ...
16 مهر 1392

اسمه قشنگت شد!؟

این اس ام اس رو بابائی از سره کار برام فرستاد (92/07/11ساعت 11:43): ملوس جان یه خبر دارم برات.  . بخاطر . تو . ((مهرسام یزدانی)) و منم از خوشحالی گریم گرفت مهر مامان با اینکه میدونم بابائی دلش زیاد راضی نیست.ولی موافقت کرد. ...
13 مهر 1392

اس ام اس برای کوچولوی گوگولی

این اس ام اس رو وقتی از یزد برگشتیم و بابائی رفته بود بانک واسش فرستادم (92/01/11): بابائی تا 9ماهه دیگه که من میام تو بغلت مواظب مامانی و من باش .9ماهه دیگه میبینمت.بوس بابایی.     ***بابائی تو این مدت سنگه تموم گذاشت واسمون. بینهایت ممنونتیم بابا میثم جون***       این اس ام اس رو هم وقتی به عمه مهدیه گفتم تو یک سانتی متری فرستاد(92/01/19): سلام به روی ماهت قربون اون قد یک سانتی متریت بره عمه که هر وقت یادم میاد تو هستی کلی انرژی میگیرم.کوچول من.   اس ام اس عمه مژگان (92/02/04): سلام عمه کوچولو،خوشگل کوچولو،عزیزکوچولو،پاکوچولو،تو فکرمیکنی؟خوشگلیت به مامانت میره ی...
9 مهر 1392

جدیدترین حس مادرانه

زندگی ما: امروزکه بابائی رفته بود کلاس آواز من تو خونه تنها بودم یعنی شنبه 92/04/15و من همش منتظره همچین لحظه ای بودم تو بالاخره تو دله مامانی تکون خوردی داشتم شکته میکردم از خوشحالی به بابائی اس ام اس دادم که:یه خبر باحال پسرمون تکون خورد.فندق ما ...
9 مهر 1392

انتخاب اسم قشنگت

شیرینی زندگیمون سلام : حالا که فهمیدیم قراره شازده پسر داربشیم تا برای هدیه ای که خدا بهمون داده که تو باشی اسم انتخاب کنیم تا هروقت صدات میکنیم هم ما لذت ببریم و هم تو دوست داشته باشی اسمتو خیلی گشتیم .من و بابائی دوتا اسم انتخاب کردیم مهرسام (پسر مهربان و خونگرم) و پندار (اندیشه) هنوز به تفاهم نرسیدیم کدوم رو برای شکل ماهت انتخاب کنیم. ...
9 مهر 1392

شازده پسری یا پرنسس دختری

زمانی رسید که باید جنسیتت معلوم می شد راستش من دختر دوست داشتم و بابائی هم میگفت بچه اول خوبه که پس باشه ولی دیگه برای منم فرقی نمیکرد فقط میخاستم سالم باشی .شنبه 92/03/18 رفتم سونو دکتر وقتی گفت:پسره خیلی خیلی خوشحال شدم نزدیک بود گریم یگیره و یه اس ام اس دادم به بابائی که : مرده وچه مرد کفنه (یعنی بچه ی مرد مرده) و رفتم از یه مغازه ای یه کفش پسرونه برات خریدم: ایناهاش:  اینم بابائی برات خریده: ...
9 مهر 1392

سومین سونوگرافی

18هفته از اومدنت تو وجودم میگذشت که من باید میرفتم آزمایش و سونو برای اینکه ببینیم تو سالمی و لپات چاقه یا نه رفتم و خدارو هزاران مرتبه شکر که صحیح و سالم بودی و هستی وقتی هم که رفتم سونو خیلی بزرگتر شده بودی مامان قشنگم.حالت سرت عین سره بابا میثمت بود.قربونه دوتاتون برم نفسای من...   ...
9 مهر 1392